رفتم انتشارات دانشگاه.

شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است

  نمازش ترک نمی شود

  زیارت عاشورا می خواند.

  مسجد میرود

  پسر با خداییست

  لحظه ای دلم گرفت

  در دل فریاد زدم باور کنید من هم ایمان دارم

  نماز نمیخوانم ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یادم میاورد

  دستهای پینه بسته پدرم را دستهای خدا میبینم

  زیارت عاشورا نمیخوانم ولی گریه یتیمی در دلم عاشورا برپا میکند

  ولی هر روز از آن دخترک فال فروش ...

 فالی را میخرم که هیچوقت نمیخوانم

  مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایم است

 که با دیدن من کلی دلش شاد میشود

  خدای من نگاه مهربان دوستی است که در غمها تنهایم نمیگذارد

  برای من تولد هر نوزادی تولد خداست

  هر بوسه عاشقانه ای تجلی او

  ای  دوست  , خدای من و خدای پسر همسایه یکیست

  فقط من جور دیگری او را میشناسم و به او ایمان دارم

  خدای من دوست انسانهاست نه پادشاه آنها ...

سوگلیم عشق اولماسا دونیا بوتون افسانه دیر.....                          ع عشقیدن محروم اولان اینسان لیغا بیگانه دیر.......                    ........... عزیزم عشق نباشه دنیا فانی وپوچ هس....                                ..کسیاز عشق محروم باشه از انسانیت به دور است

به بابام ميگم بيا تلفن، رئيس بيمارستانه. ميگه كي؟ سفير پاكستان؟  يكي نيست بهش بگه آخه سفير پاكستان با تو چيكار داره؟

یکی از فامیلامون رفته بود هند تو مهمونی از خاطرات هند رفتنش داشت واسه ما میگفت: تو هند خیلی به ما احترام میذاشتن، بعضیاشون انگار داشتن ما رو می پرستیدن یهو لامصـــب وسط خاطره گفتنش پدر بزرگم گفت : آره هندیا اکثریتشون گاو پرستن...

به غضنفر ميگن از ابتدايى چيزى يادته ؟؟ ميگه آره، يادش بخير ! دهقان فداكار شلوارشو دراورد به كبرى گفت تصميمتو بگير

من صبح که از خواب پا میشم نزدیک ده دقیقه اینطوریه ام،،،،،تا آپدیت شم بفهمم کی هستم چی می خوام،،اصلازنده ام یا مرده ههههههه کیا مثل منن؟